به قلم اصغر گرزین
مقام معظم رهبری:
«مجاهدت غوّاصان دریادل عملیات کربلای چهار و پنج، هرگز از یاد
تاریخ این مرز و بوم نخواهد رفت. آنها همچنانی که خدای متعال فرموده است
زندهاند. ما باید تلاش کنیم آن ارزشها را، که آنها به خاطر آن در این
میدانها وارد شدند، زنده بداریم... این شهیدان دریادل و خط شکن متعلق به
همه ملت ایرانند.»
هیچ حادثهای به اندازه تجسم دستان بسته شما، وقتی غریبانه در خاک غرق
میشدید، حماسه ساز این سالهای عافیت نشد.انگار صدفی زنگار زده را از عمق
جان ما بیرون کشیدید، شسته به آب همه دریاهایی که در آنها غواصی کرده
بودید.
نمی دانید با دلهایمان چه کردیده اید همه مان شاعر شده ایم ، کلمات مدام
در ذهنمان جاریست و شوق نگارش تمامی وجودمان را پر کرده، نمی دانم از غربت
شماست یا ما ، دوباره کربلایی شدیم دوباره عاشورا را بیاد آوردیم و دوباره
مظلومیت شما ، بغض هایمان را بار ها و بارها شکست مگر بین ماهی و خاک ،
بین ساحل و دریا ، بین تنفس آزاد با مدفون شدن در خاک رابطه ای هست؟ خدایا
چه میگویم بعداز 29 سال انتظار چرا حالا ؟! چه رمزی است بین بستن دستان شما
و به مسلخ کشیدن دوباره ما؟
مردان دریایی، دریایی بودید زلال و بی ریا همچون خلوص آب هایی که آرامش
می بخشد تب نشسته در هیاهوی مرغکان جنون زده را که میان آسمان و زمین معلق
اند. اما شما پایمردان مرد را چه نیاز به دلهره رسیدن، که سال هاست در
همان دریا، غواص مروارید عشقید و در پی گوهر وجود مسیرها پیموده تا کربلای 4
را به عنوان خانه شهادت بیابید. و چه خوش آمدید پرستوهای عاشق به دیار
حماسه ها.
یادمان رفته بود، به یادمان آوردید... نه خودتان را، خودمان را...
خودمان را که گره دستانمان ، گشودنی نیست و قصه غرق شدنمان در خاک، وجدان
ملتی را به خروش و تکریم وا نمیدارد... چقدر فرق است میان مزاری که آن روز
شما را در آغوش کشید و تا به امروز برای چنین برخاستنی نگه داشت، با
گورهایی که ما مدام به قعر آنها فرو می رویم و جز به روز رستاخیز از آن
برنخواهیم خاست.
نمی دانم شاید دیدید ما غرق دنیا شدیم و رمضان نزدیک بود آمدید رهایمان
کنید شما که غریق نجاتید ، چه حکمتی دارد این روزها را برگزیدید؟ دوباره
گرم شدیم ، باورمان شد که هنوز خرداد برایمان آغاز رهیدن است چرا که مراد
عشقمان گفته بود انتظار فرج از نیمه خرداد کشیم .
چه عزیزید شما... چه شرمندهایم ما که در تمام این سالها بر ساحل امنیت
قدم زدیم و در آبهایی که جولانگه رشادتهای شما بودند تنها به تصویر خود
نگریستیم... و چه حقیرند آنانی که آنروز بر دستان شما گره محکم میزدند و
امروز بی هویت و ناشناس، بر سر سفره بخشایشی که شما گستردهاید، کنار
بازماندگان شما نشستهاند و نظاره می کنند چگونه قایق تابوتتان روی امواج
دستان عاشقان، از خاک تا افلاک بدرقه میشود وحقیرتر ازهمه آنانکه بر
جنازه های شریفتان سودای سیاست زدند و در بازار نفاق و تفرقه بمعرض فروش
گذاشتند .
راستی این ادعا به اثبات رسید که: «شهدا از دست نمی روند، آنها به دست
می آیند.» آری زمان، بادی است که می وزد، هم هست و هم نیست، پندار ما این
است که ما مانده ایم و شما رفته اید، اما حقیقت آن است که زمان ما را با
خود برده است و شما مانده اید، آن روزها مانده و باد زمان ما را با خود
برده است، حقیقت همین است. هنوز هم که هنوز است درد دامنه دارد. دردی به
پهنای احساس ما جاماندگان از قافله ی عشق و شهادت !